خانه  قصه نوجوان
        
 

انتخاب قاضي


 

در روزگار قديم ، قاضي شهر تصميم گرفت كه جانشين خودش را انتخاب كند . اين موضوع را با چهار شاگرد در ميان گذاشت و گفت : آماده باشيد تا فردا بعد از جلسه دادگاه امتحاني از شما بگيرم .

 فردا صبح شاگردان در در جلسه حاضر شدند ، بعد از اينكه قاضي به شكايات رسيدگي كرد و دادگاه خلوت شد ، قاضي به شاگردان خود گفت : براي امتحان آماده باشيد . مسئله اين است :

مردي مهمان داشت و خدمتكار خود را فرستاد تا شير بخرد . خدمتكار شير را خريد و آنرا در ظرفي ريخت و آنرا روي سرش گذاشت . در بين راه يك لك لك كه مار مار بزرگي شكار كرده بود روي هوا پرواز مي كرد و از دهان مار چند قطره زهر مار توي ظرف چكيد . با آن شير غذا پختند و مهمانها خوردند و مسموم شدند و از بين رفتند .

حال اگر شما قاضي باشيد ، چه كسي را گناهكار مي دانيد ؟ و مجازاتش چيست ؟ جوابهاي خود را روي يك كاغذ بنويسيد .

شاگردان نظر خود را نوشتند و آنرا به قاضي دادند  .

نفر اول اينطور راي داده بود : خدمتكار مقصر است كه روي ظرف شير را نپوشانده .

قاضي گفت : اين عدالت نيست . درست است كه بايد روي ظرف خوراكي را پوشاند اما اين خطر كه هميشه وجود ندارد و ما قانوني نداريم كه ظرف خوراكي را حتما بايد پوشاند .

دومي نوشته بود : كسي را گناهكار نمي دانم و سرنوشت مهمانها اينگونه بود ،‌چون مقصر اصلي لك لك است و را نمي شود مجازات كرد . 

قاضي گفت : اينكه بگوئيم سرنوشت اينگونه بود كار مردم نادان است و قاضي بايد حق و باطل را تشخيص دهد .

سومي نوشته بود ، من صاحبخانه را مجازات مي كنم . اگر صاحبخانه غذا را مي چشيد و مي فهميد كه غذا مسموم است ، ديگران نمي خوردند . زيرا ممكن بود كسي اين غذا را مسموم كرده باشد .

قاضي گفت : صاحبخانه به كسي مشكوك نبود تا احتياط كند و تازه چنين قانوني نداريم كه هركس مهمان دارد ،‌اول خودش آنرا بچشد .پس اين هم درست نيست .

سپس راي چهارم را خواند : توضيح لازم دارد .

قاضي پرسيد : منظورت چيست ؟

شاگرد گفت : اين مسئله جاي سوال دارد ، اگر زهر از دهان مار ريخته بطوريكه خدمتكار نفهميده ، پس چه كسي اين داستان را فهميده  و چه كسي آنرا به قاضي گفته ؟ و از كجا معلوم كه راست گفته ؟ من از شير فروش و خدمتكار و صاحبخانه جداگانه داستان را مي پرسم و اگر داستان لك لك ساختگي بود به كسي بد گمان مي شوم كه آنرا ساخته است .

شايد شير فاسد بوده و شيرفروش آنرا ساخته يا خدمتكار با صاحبخانه دشمني داشته و شير مسموم كرده و بعد  اين داستان را ساخته باشند ،‌و شايد هم كسي آنرا ديده بود و بعد آنرا گفت . بنابراين نبايد در قضاوت عجله كرد .

قاضي گفت : آفرين بر تو اين داستاني بود كه من آنرا طرح كرده بودم و حق با تست .

و فرداي آنروز قاضي ،‌شاگرد چهارم خود را بعنوان جانشين خود معرفي كرد .  

 

 

 

 

 

 

صفحه اصلي سايت كودكان ،  نوجوان >  قصه   > كتابخانه نوجوان >  انتخاب قاضي

 

 

كتابخانه نوجوان

     طراحي صفحات توسط سايت كودكان دات او آر جي  ، هر نوع كپي برداري پيگرد قانوني دارد