خانه  قصه نوجوان
        
 

پسر ببر


 

روزگاري يك زن بيوه پيري به نام چن ما Chen Ma با تنها پسرش در جنگلي در استان شانسكي زندگي مي كردند . پسرش شكارچي ببر بود و مجوز شكار داشت ، شغلي كه پدر و پدربزرگش هم به آن مشغول بودند .

سهم او از منفعت حاصل از فروش پوست و گوشت و استخوانهاي ببر آنقدر بود كه بتواند زندگي خود و مادر پيرش را تامين كند

همه چيز بخوبي مي گذشت تا اينكه زمستان سختي از راه رسيد

در طي يك كولاك شديد ، پسر چن ما از بقيه شكارچيان همراهش دور افتاد و طعمه يك  ببر ماده   گرسنه شد

بعد از فروكش نمودن ناراحتي ، چن ما خسته از وضعيت تأسف بار خويش به محل شكارباني كه پسرش آنجا كار مي كرد رفت و در خواست خسارت نمود تا بدين وسيله منبعي براي زندگي خود داشته باشد .

 

شكارباني قبول كرد كه بعد از آن سهم كمي از شكار ببرها به وي بدهد . اين تصميم با مخالفت شكارچيان ديگر روبرو شد زيرا آنها نيز  خانواده پرجمعيتي را سرپرستي مي كردند .

 

وقتي كه شكارچيان موفق به كشتن ماده ببري كه قاتل پسر چن ما شدند ، تصميم گرفتند كه هيچ سهمي از آن را به چن ما ندهند و در عوض ، آنها توله تازه بدنبا آمده ماده ببر  را براي او به ارمغان آوردند .

اين بچه ببر داراي موهاي طلايي و پاهاي كوچك و دهان بدون دندان بود .

طنابي كه دور گردن بچه ببر پيچيده شده بود ، چنان تنگ بود كه عملا او را خفه مي كرد . در همان لحظه قلب چن ما به حال اين موجود ضعيف كه چشمان سبزش پر از اشك بود سوخت

 

بعد از اينكه شكارچيان آنجا را ترك كردند بچه ببر   به سمت جايي كه چن ما نشسته بود خزيد و روي پاي او آرام گرفت . چن ما گوشهاي او را نوازش مي داد و بچه ببر هم با زبان نرمش كفشهاي او را ليس مي زد .

بيوه پير به بچه ببر نگاهي كرد و در دلش گفت : آنها به من گفتند كه تو را بكشم و گوشت تو را بعد از نمك زدن قيمه كنم و به عنوان ذخيره نگه دارم . پوست تو پوتين گرمي براي پاهاي من خواهد بود ، و استخوانهاي تو بهترين داروي نوشيدني براي آرام كردن درد پاهاي من خواهد بود ، اما چگونه من مي توانم تو را بكشم ؟ تو كوچك و زنده اي  در حالي كه من اين چنين پير و فرسوده هستم .

 

و به اين طريق چن ما طناب دور گردن او را باز كرد و از غذاهايي كه پخته بود با انگشتانش به او خوراند . پسرش انبار خوبي از غلات و خشكبار در كنار خانه ذخيره كرده بود و او تصميم گرفت كه با آنها زمستان را بسر برد .

در حالي كه آتش درون شومينه به آرامي شعله ور بود چن ما ديگر نمي توانست جاي خود را پهن كند ، لذا در كنار بچه ببر كه موهاي او گرم و پرپشت بود لم داد

 

 

صفحه 1 _ 2 _

 

 

كتابخانه نوجوان

     طراحي صفحات توسط سايت كودكان دات او آر جي  ، هر نوع كپي برداري پيگرد قانوني دارد