پسرها از كار پدرشان سر در
نياوردند . ولي بدستور پدر تركه درخت را در دست گرفتند .
اولي گفت : بيينيد
پدر ، و بعد تركه را براحتي از وسط به دو نيم كرد .
پسر دوم گفت : اين
كه كاري ندارد و خيلي آسان است . و به راحتي شاخه درخت را شكست .
بعد پدر چند تركه را به آنها داد و از آنها خواست كه آنها را همزمان
بشكنند .
اينبار كار سخت بود و
ديگر آن تركه هاي باريك درخت براحتي قابل شكستن نبودند .
|